ببخشید که چند وقت هست که مطلب ننوشتم به خدا درگیر هستم به همین زودی ها دوباره نوشتن رو از سر میگیرم.
هر وقت چشمهایم را می بندم
تو با قدم های آرام به خوایم می آیی
با هم پرواز می کنیم تا اوج احساس
و می نشینیم روی زمین
و دوباره بر می گردیم به آسمان
و تو به من می گویی که دیروز ستاره ای برایت چشمک زد
و من از قاصدکی که امروز دیدم, برایت می گویم
خنده هایت را به خاطر می سپارم
تا در روزهای نبودنت با یاد آنها سر کنم
سلام امیدوارم خوب باشی
اگه موافق به تبادل لینک هستید به من خبر بدید
به امید دیدار الماس بابای
سلام.قشنگ بود...
سلام علی جان خسته نباشید.چرا به من نگفتی بغیر از افسونگر یه وبلاگ دیگه هم داری.باز هم خوب شد پی ام یو را تو مسنجرم دیدم.انشاالله بیشتر بهت سر میزنم ..موفق باشی عزیز.بای
سلاااااااااام. ممنون. زیبا بود و پر از احساس . همیشه شاد باشید .
چه شعر زیبا و با احساسی بود..پیش ما بیای خوشحال میشیم..بی صبرانه منتظرتم..یادت نره
سلام. وبلاگ گیلان زاکان به روز شد. با مطلبی درباره گویش معیار گیلکی.
سلام علی چرا دیگه نمینویسی؟
منتظر نظار (چشمک)
وقت کردی به منم سد بزن.
وب خوبی داری حیفه
قربانت علی مثل تو
سلام / علی تلفن ما حالا تو یه وبلاگ دیگه تو تنهایی خودش مینویسه و هیچ خبری هم نمیده/ راستی از وبلاگ گیلانیان چه خبر تو هم از نوشتن توش خستهشدی؟